عمدهٔ داستان دربارهٔ احوالات و ارتباط شمس و مولوی است و کمترین بخشهای کتاب از زبان این دو شخصیت، روایت شدهاست و سعی شده تا از نگاه و زاویههای گوناگون که همان شخصیتهای دیگر داستان هستند به این دو نفر، پرداخته شود. نویسنده در این کتاب، سعی کرده به موازات هم دو داستان و در حقیقت زندگی شخصیتهای دو دورهٔ زمانی را پیش ببرد.
دد بوک | Dead Book
مردی به نام آلفرد زیمر، یک فروشنده سیار است . او خانواده اش را ازدست داده و هیچ هدفی در زندگی ندارد و به همین دلیل تصمیم دارد تا در یک متل خودکشی کند . اما وی دفترچهای دارد که تمام نوشتههایی که به نظرش جالب میرسد - و اکثر آنها را در دستشوییهای بین راهی که بر روی در و دیوار نوشته شدهاست جمعآوری کرده - در آن مینویسد . یکی از این جملهها "هرآنچه دوست داری، از دست خواهی داد" است . جملهای که بی شباهت به زندگی آلفرد نیست ...
سایت کتاب مرده | Dead Book
کم نیستند داستانهایی که با روایت خود خواننده را وارد فضای وهمآلودی میکنند و آن را به گونهای تعریف میکنند که مخاطب خودش را هر لحظه در نقش شخصیتهای داستان حس میکند. اما، گاهی در انتهای داستان با پایانی عجیب همهی معادلات به هم میریزد. مارگارت آتوود یکی از نویسندگانی است که با ظرافت وارد ذهن مخاطبان خود میشود و آنها را با اثری متفاوت غافلگیر میکند. آدمکش کور یکی از رمانهای معروف اوست که در بحبوحهی جنگ اتفاق میافتد و خوانندهی خود را تا انتهای داستان غافلگیر میکند.
سایت کتاب مرده | Dead Book
ماجرا از این قرار است که آرمان در کودکی عاشق دختری می شود که ۱۵ سال از خودش بزرگتر است و برای تمرین پیانو به خانه پیرزن همسایه می آید. آرمان که عاشق رفت و آمد این دختر برای یادگیری پیانواست اما پیرزنی که به این دختر پیانو آموزش می دهد یک آهنگ بیشتر نمی داند و بنابراین آرمان تصمیم می گیرد نت های موسیقی آن ها را دست کاری کند تا آموزش پیانو مدت زمان بیشتری طول بکشد.
این رمان داستان عشق آتشین ولی مشکلدار میان هیث کلیف و کترین ارنشاو است.و اینکه این عشق نافرجام چگونه سرانجام این دو عاشق و بسیاری از اطرافیانشان را به نابودی میکشاند.
سایت کتاب مرده | Dead Book
در بازداشتگاه کولد ماونتن و در طول دالان سلول های تنگ و تاریک که با نام «رمان مسیر سبز» شناخته می شود، بیماری روانی به نام بیلی وارتون و مسخ شده ای به نام ادوارد دلاکروا، منتظر اجرای حکم اعدامشان با صندلی الکتریکی هستند. در این بازداشتگاه، نگهبانانی به شرافتمندی پال اجکامب و به بدذاتی پرسی وتمور از زندانیان حراست می کنند. اما خوب یا بد، مجرم یا بی گناه، هیچ کدامشان تا به حال کسی را به بی رحمی زندانی جدید بازداشتگاه، جان کافی، ندیده اند. او به خاطر تجاوز و قتل دو دختر خردسال به اعدام محکوم شده است. آیا کافی، شیطانی در قالب یک انسان است؟ یا این که او موجودی بسیار بسیار متفاوت است؟ با پیشروی داستان، رابطه ی عجیبی بین پال اجکامب و جان کافی شکل می گیرد که روند اتفاقات را به کلی تحت تأثیر قرار می دهد.
شخصیت قهرمان داستان، خلبانی بینام، پس از فرود در کویر با پسر کوچکی آشنا میشود. پسرک به خلبان میگوید که از سیارکی دوردست میآید و آنقدر آنجا زندگی کرده که روزی تصمیم میگیرد برای اکتشاف سیارههای دیگر دیار خود را ترک کند. او همچنین برای خلبان از گل رز محبوبش میگوید که دل در گرو عشق او دارد، از دیگر اخترکها تعریف میکند و از روباهی که او را اینجا، روی زمین، ملاقات کردهاست، میگوید.
یک سه تار نو و بی روپوش در دست داشت و یخه باز و بی هوا راه می امد. از پله های مسجد شاه به عجله پایین امد و از میان بساط خرده ریز فروش هاطس و از لای مردمی که در میان بساط گسترده ی انان، دنبال چیزهایی که خودشان هم نمی دانستند، می گشتند، داشت به زحمت رد می شد.
فرانک چمبرز، ولگردی ار اهالی کالیفرنیا، یک روز برای سیرکردن خود وارد رستورانی بینجادهای میشود و در آنجا با سرهم کردن دروغی غذا میخورَد. صاحب رستوران که به دنبال کارگری میگردد، به او پیشنهاد کار میدهد. چمبرز علاقهای به ماندن ندارد، ولی با دیدن زن صاحب رستوران (کورا) به او علاقهمند میشود و تصمیم میگیرد تا پیشنهاد کار را قبول کند. پس از مدتی و با دوطرفهشدن علاقه، کورا و فرانک تصمیم میگیرند تا به نحوی شوهر کورا را به قتل برسانند.
در این تراژدی، اُتِلو (نام دیگرش «مغربی» است)، شخصیت اصلی مرد داستان که فرماندهی مغربی در ارتش ونیز است، بهتحریک یکی از زیردستانش به نام «ایاگو»، به وفاداریِ همسر خود «دِزدِمونا» شک میکند و ...
هامبرت هامبرت، یک محقق ادبی در اروپا، مرگ نابهنگام معشوقه کودکی خود، آنابل لی، را توصیف میکند. به ادعای وی، عشق بی سرانجام او به آنابل موجب تمایل او به نیمفتها یا همان دختربچههای جذاب ۹ تا ۱۴ ساله میشود. او با وانمود کردن به مطالعه کتاب در یک پارک عمومی و تحریک شدن با دخترانی که اطرافش بازی میکنند، در فانتزیهای جنسی خود افراط میکند.
رمان دربارهٔ زندگی دختری به نام جین است که در کودکی مادر و پدر خود را از دست میدهد و پس از ناملایماتی که از بستگان نزدیکش میبیند به پرورشگاه سپرده میشود و در محیط خشک و خشن پرورشگاه بزرگ میشود. او سپس با سمت معلمی به خانهای اشرافی میرود، ارباب خانه (آقای راچستر) به تدریج به او علاقهمند میشود.
این کتاب داستان دانشجویی به نام راسکولْنیکُف را روایت میکند که بهخاطر اصول مرتکب قتل میشود. بنابر انگیزههای پیچیدهای که حتی خود او از تحلیلشان عاجز است، زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر میشود، میکُشد و پس از قتل خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته میبیند و آنها را پنهان میکند.
داستان با توصیف شبی شروع میشود که خوکی به نام میجِر پیر حیوانات را جمع کرده و از ظلمی که انسان بر حیوانات روا داشته برای آنان سخن میگوید و حیوانات را به شورش علیه انسان دعوت میکند.
دانمارک ــ قرن پانزدهم: هملت، شاهزادهٔ دانمارک، باشنیدنِ خبرِ مرگِ پدرش به کاخِ پادشاهی میآید و میبیند عمویش، کلادیوس، بر تخت نشسته و بدون کوچکترین احترامی به آداب و رسوم، با مادرش، ملکه گرترود، ازدواج کردهاست. هملت از این اوضاع برمیآشوبد و بدگمان میشود. تااینکه یک شب خواب میبیند: روحِ پدر به هملت میگوید کلادیوس او را از طریقِ چکاندنِ زهر در گوشش بهوقتِ خواب کشتهاست و درخواستِ انتقام میکند. هملت قول میدهد از دستورِ او اطاعت کند.
سر چارلز باسکرویل یکی از افراد سرشناس دارتمور به طرز مشکوکی میمیرد. افراد محلی مرگ او را به یکی از داستانهای خرافی نسبت میدهند که به نظرآنها سگ تازی غول پیکری با ظاهر ترسناک او را کشته است و نفرینی خانوادهٔ باسکرویل را گرفتار کردهاست.
این داستان ماجراهای قهرمانش را، که یک دختر جوان به نام «جودی آبوت» است، در سالهای تحصیل در کالج روایت میکند. جودی برای یک مرد ثروتمند و خیّر که تابهحال او را ندیدهاست نامه مینویسد.
یک آقای منظم و دقیق انگلیسی به نام فیلئاس فوگ با رفقای خود در باشگاه شرط ۲۰۰۰۰ پوند میبندد که دور دنیا را در ۸۰ روز بپیماید و به همراهی خدمتکار وفادارش به نام ژان، معروف به پاسپارتو، عازم سفر میشود. اما چون مظنون به سرقت از یکی از بانکهای انگلیس است، زیر نظر یک پلیس قرار دارد که او را طی سیر و سیاحتهایش لجوجانه تعقیب میکند.
در این کتاب، آن شرلی در قالب یک دختربچه ۱۱ ساله، پا به گرین گیبلز میگذارد. ماریلا و متیو کاتبرت، خواهر و برادری مزرعهدار هستند و صاحب گرین گیبلز محسوب میشوند. آنها تصمیم میگیرند سرپرستی پسربچه ۱۰–۱۱ سالهای را به عهده بگیرند اما کسی که مسئولیت داشته یتیم مورد نظر را از یتیمخانه به گرین گیبلز ببرد، به اشتباه دختربچهای به نام آن شرلی را که والدینش را هنگامی که سهماهه بوده از دست داده، به گرین گیبلز میآورد
داستان آنا کارِنینا دارای شخصیت اولِ واحدی نیست. با دیدن نام آنا کارنینا، این تصور ایجاد میشود که این داستان حتماً بهکلّی دربارهٔ اوست، اما در واقع اینگونه نیست؛ درحالیکه شاید بیش از نیمی از داستان دربارهٔ او باشد، بقیهٔ داستان دربارهٔ فردی به نام «لوین» است که البته این دو شخصیت در داستان رابطهٔ دورادوری با هم دارند. بهعبارتی، آنا کارِنینا خواهرِ دوستِ لوین است
جلد اول
جلد دوم
این کتاب دربارهٔ دلقکی به نام هانس شنیر است که معشوقهاش، ماری، او را بابت دلایل مذهبی ترک کرده و وارد رابطه با مردی کاتولیک به نام هربرت تسوپفنر شدهاست که دارای نفوذ مذهبی و سیاسی قابل توجهی است. هانس به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرضهای همیشگیاش، مالیخولیا و سردرد تشدید یافته. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آورده است.